گرانبها | پیر سالوادوری | 2006

 

- ببخشید ...

- بیا اینجا عزیزم.

- خب چطور بود؟

- خیلی خوب. اول رفتیم اسکله، بعد ...

- چطور بود؟

- خیلی خوب.

- رفتیم اسکله، بعد الد سیتی.

- تو از الد سیتی خوشت نمیاد؟ مگه نه؟

  با دوستات خوش گذشت؟

 خوش گذشت با دوستات؟

 پسر خوبی بودی؟

 پسر خوبی بودی.

 پسر خوب مامانی بودی.

 

فیلمی کوتاه درباره عشق | کریستوف کیشلوفسکی | 1988

 

- شماره حساب حقوق بازنشستگیتونه؟

- ببخشید؟

- لطفاً، شماره حساب حقوق بازنشستگیتون

-- یه حواله پول

- چیزی به این اسم وجود نداره

-- ولی الان گرفتمش

- فعلا که هیچی نیست

 خودتون ببینید

-- پس کی برگردم؟

- وقتی که براتون رسید جدید بفرستند

- خانم؟

 رسیدتون

-- کارتون اصلا نظم نداره!

 

بی‎خوابی در سیاتل | نورا افرون | 1993

 

- مادرت مریض شد.

به همین سادگی اتفاق افتاد.

از دست هیچ کسی کاری بر نمیومد.

منصفانه نیست.

دلیلی وجود نداره.

اما اگر به دنیال دلیل باشیم، دیوونه میشیم.

حس کامل | دیوید مکنزی | 2011

 

- تاریکی است

 و روشنایی

- زنان و مردان

- غذا

- رستوران ها

- بیماری ها

- کار

- ترافیک

- روزها، به آن حالتی که می شناسیم.

- جهان، به آن حالتی که تصورش می کنیم.